۲۹

نمی دانم این پوشش عشق چیست که همه طالب آنند ؟

از دروغ و ریا تا طمع و حسد !

۲۸

و زمانی می رسد که من بی تو بر گذشته ی خویش آه می کشم و تو را می بینم که برای من سر تکان می دهی و در جاده ای رو به آسمان محو می شوی . . .

27

دهانم را بسته ام تا نا خواسته از تو به کسی چیزی نگویم .

چشمهایم را چه کنم ؟ 

برای این می نویسم

می نویسم با یاد قشنگترین روزهای زندگی 

با یاد آن لحظه هایی که پر فروغ از از نشاط

می نویسم شاید تسکینی باشد برای دلهای دردمند ،برای آنهایی که نمی دانند کسانی که 

می خندند دردو غمهایشان را پشت لبخندی پنهان می کنند تا مبادا کودکی با دیدن آنها درد روزگار را حس کند.

بدانید آنها از رنج و غمی که بر دلشان سنگینی می کند می خندند تا اندوه کمتری را درک کنند.

می نویسم تا شما هم بدانید که بدون شنیدن و گفتن  می توان اندوه درون را از نگاه پر مهرتان چید وچشید .

می شود دنیا را نادیده گرفت و با دین گل سرخی غصه ها را به روزگا ر پس داد و فریاد پیروزی را با شادمانی سر داد.


برای تو

هر وقت خواستم بگویم دلم لرزید

خواستم بنویسم دستانم نتوانست 

خواستم فریاد بزنم صدایم در گلویم شکست 

با تمام خواستن هایم و شکستنهایم 

دوستت دارم دوستت دارم