۴۰

چشمامو بستم

از کنارم که رد شدی بوی تنت حال و هوامو بهم ریخت . . .

کمرم خم شد . . .

دوباره راه افتادم

صدای قدمهات پشت سرم توانمو برید . . .

به خاک افتادم . . .

دستمو دراز کرد تا دستم بگیریو . . . 

اما لگدی جانانه نثارم کردی !

39

شاید بدون تو بمیرم 

اما 

به دست تو مردن دردناک تر است .

38

از رفتن به ایستگاه اتوبوس می ترسم .

دیگه از این خیابون و درختای بزرگ و سبزش ، جوی آبش ، سکوتش می ترسم .

دو شب قبل ، وقتی به ایستگاه اتوبوس رسیدم تمام چراغهای اون اطراف خاموش شد . 

امشب شبه سومه ... 



۳۷

رویاهایم رنگ خود را باخته اند . هر آنچه می بینم سیاه و سفید است .

۳۶

پای رفتن ندارم . اما دلم کوتاه نمی آید .