می ترسم

از آفتاب می ترسم 

از سایه ای که به دنبالم می آید 

از تو، از خودم می ترسم

از تمام راههایی که پیش رو داریم 

از خواستن هایم می ترسم

می ترسم حتی از بودن یا که رفتن

.................................. می ترسم


خدایا دلم پر است

دلم پراست از تمام دانسته هایی که کاش نمی دانستم

از دیده هایی که کاش نمی دیدم 

از شنیده هایی که کاش نمیشنیدم

دلم پراست از لحظه لحظه انتظار ، یک لحظه ،1ساعت و یک روز، روزها می گذرند اما انگار انتظارخیال تمام شدن ندارد

دلم پر است از دست خودم ،از دست تو 

از دست روزها دلم گرفته است ،شب اشکم را درمی آورد 

لبهایم را محکم بر هم می فشارم تا مبادا صدای هقهق گریه هایم به خواب رفته گان را بیدار کند 

(ادامه دارد)

ببخش منو

ببخش منو اگه دستام نمی تونن غیر از دستای تورو بگیرن

ببخش منو اگه نمی تونم نبینمت

ببخش منو اگه پاهام دنبالت می یان 

ببخش منو اگه دلم واست تنگ می شه 

ببخش منو اگه زندگی بی تو برام سخت می شه 

ببخش منو که جز تو همه چی تکراری شده 

ببخش منو اگه سر روی شونه هات می زارم

ببخش منو اگه فقط واسه تو می خونم 


تقدیم به تمام با تو بودن هایم

این حسرت من است که در جادههای غربت ره می سپارد

این صدای خسته من است که برای تو غزل سرایی می کند

این فریاد من است که دل زمین را به لرزه در می آورد

این حس سپید آسمان است که مرا به تو وامی دارد

تلاطم امواج  دریاست که آبیم می کند

گرما بخش من در این یخبندان گل سرخی ست که در دستان تو جای دارد 

تسلای من آرامشی ست که در دل تو  جاری ست 

شور من هیجانی ست که از چشمان تو تجلی می کند 

حس حرکت من عشق توست

ایمان تو به ا... است.

برای این می نویسم

می نویسم با یاد قشنگترین روزهای زندگی 

با یاد آن لحظه هایی که پر فروغ از از نشاط

می نویسم شاید تسکینی باشد برای دلهای دردمند ،برای آنهایی که نمی دانند کسانی که 

می خندند دردو غمهایشان را پشت لبخندی پنهان می کنند تا مبادا کودکی با دیدن آنها درد روزگار را حس کند.

بدانید آنها از رنج و غمی که بر دلشان سنگینی می کند می خندند تا اندوه کمتری را درک کنند.

می نویسم تا شما هم بدانید که بدون شنیدن و گفتن  می توان اندوه درون را از نگاه پر مهرتان چید وچشید .

می شود دنیا را نادیده گرفت و با دین گل سرخی غصه ها را به روزگا ر پس داد و فریاد پیروزی را با شادمانی سر داد.