32

به قاصدک های این دورو زمونه نمی شه اعتماد کرد... 

خیالم از تو راحته ...  حتی اگه نگم ، می شنوی .... 

من به قاصدک شک دارم !!!

31

زین پس باید کوتاه شود ، دست آن دلی که بخواهد رو شود !

۳۰

بس است است هر چه روبروی آئینه ایستادی و خود را ستایش کردی!

قدری هم بیا پشت پنجره تا بشنوی چه حرف ها در وصف تو دارم .

۲۹

نمی دانم این پوشش عشق چیست که همه طالب آنند ؟

از دروغ و ریا تا طمع و حسد !

۲۸

و زمانی می رسد که من بی تو بر گذشته ی خویش آه می کشم و تو را می بینم که برای من سر تکان می دهی و در جاده ای رو به آسمان محو می شوی . . .