خوب من ؟
می خوام برات حرف بزنم ، می خوام مثه وقتی که بودی با پرحرفیام دیوونت کنم .
خسته شدم بس همه بهم گفتن چرا ساکتی ؟
چرا کم غذا می خوری ؟
چرا نمی خندی ؟
جرات ندارم به کسی بگم چه مرگمه ؟
.
.
. داشتم چی می گفتم ؟.......
آها ...
پریشب ، من تو رو نبخشیدم .
واضح تر بگم ؟
پریشب ، شب تولد حضرت مهدی ، خوابتو دیدم ، دیدم اومدی شرکت ، مثه قدیما مهربونو نجیب . با همون چشمایی که هیچی ازشون نمی تونست فرار کنه حتی گاز گرفتن لبم . . .
اومدی و من رفتم ، هر جا رفتم دنبالم اومدی .
سلام کردی جواب ندادم ! باور کن اگه خودم بودم جوابتو می دادم و زار زار گریه می کردم !
اما اون "من" که توو خوابم بود جوابتو نداد ، حتی نگاهتم نکرد . . .
گفتی من اومدم ! ببین !
فقط گفتم نمی بخشمتو همه چی سیاه شد .
تو رو دیدم که باور نکردی و ماتت برد ، نمی دونیستی چی بگی ؟
فقط همون جا موندیو نگاه کردی .
- بیا ، بمون ، من می بخشمت ، به خدا می بخشمت ، فقط برگرد !! برگرد . . .
سلام
انقدر التماسش نکن اگه بخواد خودش میاد !
قوی باش بابا ...
لینکت کردم راستی !
واسه لینک ممنون
آقا من فقط از اون قسمت سکسی ماجرا خوشم اومد
ببخشش به این آسمونیا
نیستها
...
ببخش
اما فراموش نکن
اکثر پست هات و خوندم
باید بگم که همه ما هوس بازیم
و در مورد پست 12 باید بگم من کاملا مخالفم
زن رو زنانگی و مرد رو مردانگی تعریف می کنه
قلم هنریه که هر دو جنس می تونن داشته باشن
این و واسه این می گم چون استاد من تو نوشتن یه مرد بود
مردی که اتفاقا مردانگی هم داشت
شاید حق با تو باشه ، اما هر کسی یه تعریفی واسه خودش داره .
ممنونم که نظرتو گفتی ،
لطف کردی
دلت چی؟
با اونم میتونی کنار بیای؟
اونم می بخشه؟!!!
اگه هنوز بتونه نفس بکشه ، راضیش می کنم که ببخشه
هیچ وقت به ته مونده های یه عشق راضی نشو .
چون بعد بدجوری شرمنده دلت میشی...